خستم..

دلم یه جایه دنج میخواد که با علی زندگی کنم..

جایی که هیچکسو نشناسیم..

نه به کسی جواب پس بدیم..

نه به کسی توضیح بدیم..

نه حتی با کسی سلام و احوال پرسی کنیم..

هروقت خاستم هر کاری کنم بدون اینکه مجبور باشم از نگاههای پرسشگرانه بی تفاوت رد شم...

 

چقدر زندگی مزخرف شده این چند وقت..

خوبه یه دلخوشی دارم وگرنه معلوم نبود چی میشدم..