ته
ته قلبم درد میکنه...
ته ته قلبم خالیه...
دوباره همه چی داره مثه اول پوچ پوچ میشه.........
ته قلبم درد میکنه...
ته ته قلبم خالیه...
دوباره همه چی داره مثه اول پوچ پوچ میشه.........
همیشه از فیلم ترسناک میترسم مگر موقعی که حال خودم ترسناکتر باشه…
بغلش کردم، بوسیدمش، خواستم اتفاقا یادم بره… برگشت گفت تو باز تنها و بی کس شدی به من پناه آوردی!
نگفتم من با توام تنها و بی کسم
نگفتم هیچوقت منو نمیبینی
نگفتم کل زندگیم هرجا که بودم تو اوج شادیام منتظر بودم بیای پیشم ولی تو هیچوقت حواست به من نبود…
نگفتم همیشه چشم دنبالت بوده…
شنبه ۳۰ اردیبهشت من آماده مردن بودم
هر قدم
هر لحظه
میدونستم
قراره
بمیرم.
امشب ۱ خرداد
تازه پنیکش اومد.
من تمام کسایی که بدون هیچ انتظاری دوستم داشتن رو از دست دادم...
من دیروز آخرین خاطرات بچگیم رو خاک کردم
میدونی، بعضی دوست داشتنا فرق داره.... بعضیا بودنشون فرق داره....
من دارم تمام آغوشای باز زندگیم رو از دست میدم... کسایی که هرجور و هرچی باشی میپذیرنت... بدون هیچ قضاوتی....
مادربزرگ...عمه... عمو....
هیچکی این حس منو نمیفهمه....
از دایی هام متنفرم..
من دل به هر دختری بستم، بدجوری پشیمونم کرد
هیچ گناهی نابخشودنی نیست تا وقتی که یک زن مرتکبش بشه
همسرم آدمی هست که خیلی ادعای روشن فکری و تجدد داره، ولی در عمل و مواقع جدی زندگی ذره ای از اینا رو یادش نمیاد!
دیروز ازش حق یک زندگی برابر خواستم، اینکه چیزایی که دین و قانون ازم گرفتن و بهم بده!
میدونی واکنشش چی بود؟
یه مقدار داد و یه مقدار بیشتر هم غربت! و منی که طبق معمول باید ساکت بشم و به تصمیمات شوهرم احترام بذارم!
یادم باشه واسه بچم قصه جادویی اسفیدان رو بگم😁